انشاء رایگان شماره ۲

امیرعلی امیرعلی امیرعلی · 1403/05/26 20:51 · خواندن 1 دقیقه

متن انشاء در زیر آمده است.                                       روزی روزگاری خانواده ای فقیر زندگی می‌کردند،خانواده فقیر به دلیل بی پولی همیشه مسخره خاص و عام بود. یک روز پدر خانواده تصمیم گرفت،پسرش دیگر به مدرسه نرود و از خرج خانواده کم کند.پسر با شنیدن حرف پدر بسیار ناراحت گردید و تصمیم گرفت برود سراغ کاری.        او در تک تک مغازه ها میرفت و می‌گفت آیا کاری هست من انجام دهم و در ازای آن پولی دریافت کنم؟ او پس دو روز گشت شاگرد یک آرایشگر شد و به ازای موی هر کسی را که کوتاه میکرد دو دینار دریافت میکرد،او به ترتیب هم کار یاد می‌گرفت هم دستمزد دریافت میکرد او پس از یک سال کار را یاد گرفت و یک مغازه اجاره کرد و با پولی که از مشتریان می‌گرفت هم خرج خودش را می‌داد و هم به مدرسه میرفت و هم مقداری به خانواده اش کمک می‌کرد.،  پسر با تلاش بسیاری توانست هم کار کند و هم به دیگران وابسته نباشد.

از این داستان نتیجه میگیریم که با تلاش و کوشش به هر جایی می‌رسیم که آرزویش را داریم.